مقدمه
برای شخص من، تفکر اینکه در ذهن رهبران بزرگ شرکتها چه میگذرد و دغدغه این رهبران چیست از بزرگترینِ چالشها بوده است. رهبران شرکتهای بزرگ مانند اپل و آمازون با چه دیدگاهی نسبت به چالشهای موجود در مسیر هدایت شرکت خود، اقدام به عمل میکنند و چطور این چالشها را به فرصت تبدیل میکنند.
در صنعت انیمیشن، برخی از محصولات هستند که مختص رده سنی خاصی نیستند. گاهی اوقات تماشای یک انیمیشن مایه سرگرمی و اوقات فراغت است، گاهی با دیدن انیمیشن ذهن به خط فکری کارگردان انیمیشن و شگفتیهای روند ساخت معطوف میشود. انیمیشن داستان اسباب بازی 1 (Toy Story 1) در زمان انتشار خود، به عنوان یک انقلاب در صنعت تکنولوژی ساخت انیمیشن محسوب میشود. بیشتر شگفتی حاصل، از تفکر به حجم عظیم هماهنگی تیمهای مختلف موجود در روند ساخت خواهد بود. پردازش به جزئیات در کوچکترین سطح ممکن در تمامی فریمها و ریزبینی عجیب و غریب در ساخت باعث شگفت زدگی بیشتر میشود.
اد کتمول
قبل از خواندن این کتاب شاید خبر نداشتم که چقدر لذت در لابهلای صفحات آن نهفته است. اد کتمول به عنوان بنیان گذار شرکت انیمیشن سازی پیکسار و کسی که هدایت و رهبری این شرکت موفق را برعهده داشته، شاید از عمق تاثیرگذاری این کتاب رو افرادی مانند من، خبر نداشته است. همانطور که از تاثیر انیمیشنهای تولید شده اش بر روند پیشرفت این صنعت بیخبر بوده! بیان برخی از فصلها به شکل خط سیر داستانی، باعث همزاد پنداری بیشتر با شخص اد کتمول شده و همین قضیه باعث میشود که مخاطب شاید به صورت لحظه ای احساس رهبریت یک شرکت بزرگ را بدست آورد.
شاید وقتی از دغدغه رهبران و مدیران شرکتهای بزرگ در رابطه با نحوه هدایت تیم سوال پرسیده شود، اکثریت نظر به کسب سود بیشتر و افزایش راندمان در کسب و کار داشته باشند. البته که داشتن رتبه بالاتر در بین رقبا و ارزش بیشتر سهام شرکت مبنای ارزشمندی شرکت و افراد درون آن است. اما برای اد کتمول دغدغه، کمی متفاوت است. چالشهایی که در مسیر هدایت افراد وجود دارد، که باعث میشود افراد درون شرکت مانند چرخدندههایی در یک سیستم بزرگ و حساس مانند ساعت به درستی و در جای خود فعالیت کنند. چالشهای رهبری این مسیر، هدایت صحیح افراد بدون اینکه کسی احساس شرمندگی یا بی مسئولیتی در سیستم داشته باشد، در واقع چالش اصلی زندگی اد کتمول به عنوان رهبر شرکت پیکسار بود. این دغدغه شاید وجه تمایز اد کتمول از باقی رهبران بزرگ در نسل رهبران (شاید) سیلیکون ولی باشد. و شاید همین دلیل بر اختلاف کیفیت عظیم محصولات شرکت پیکسار از سایز شرکتهای فعال در صنعت انیمیشنسازی باشد.
محتوای کتاب
عنوان کتاب (( شرکت خلاقیت: غلبه بر نیروهای نادیدنی که در مسیر الهام واقعی قرار دارند )) است. بدین ترتیب محتویات کتاب با مضامین نحوه هدایت و رهبری تیم شکل گرفته است. اما آنچه که این قضیه را تاثیرگذارتر جلوه میکند، خاطرات بنیان گذار پیکسار است که محتویات کتاب با آن پیش میرود. چالشهای موجود در مسیر زندگی اد کتمول از دوران کالج، تا بزرگترین موفقیتهای شرکت پیکسار همگی از زبان خود اد کتمول به صورت خاطرات در کتاب بیان شده است. ملاقات و تاثیر پذیری از افرادی که در دوران اوج پیشرفتهای دهه 70 و 80 وجود داشتند، خصوصا در سیلیکون ولی باعث گرایش به توسعه سیستمهای نرم افزاری در صنعت انیمیشن سازی در اد کتمول شده و از طرفی دیگر تاثیر پذیری از انیمیشنهای جادویی والت دیزنی در دوران بچگی، باعث شد که فعالیت های اد کتمول به این مسیر منتهی شود. آنچه که شرکت پیکسار را به انقلاب صنعت انیمیشن سازی در دهه 80 رساند، در واقع تلفیق تاثیرات حاصل از دو گرایش معرفی شده در اد کتمول بود. انیمیشنهای دیزنی به صورت سنتی با روشهای غیر سیستمی تولید میشد اما با وجود تحولات وقت در آمریکا و توسعه شگرف سیستمهای کامپیوتری، اد کتمول سعی کرد تا این روش سنتی را به صورت دیجیتالی و نرم افزاری تبدیل کند. این پایه اصلی شرکت پیکسار شد.
در ادامه چالشهای موجود در مسیر رهبری پیکسار بود که شاید برای بسیاری از رهبران بی اهمیت جلوه کند. اما دلیل موفقیتهای ادکتمول نسبت به سایر رهبران مشابه، در نحوه نگرش به همین مسائل است.
جملاتی از کتاب
• در این تصور باطل گرفتار نشوید که بهواسطهی پیشگیری از اشتباهات، شما اشتباهی برای اصلاحکردن نخواهید داشت. حقیقت این است که هزینهی پیشگیری از اشتباهات اغلب بسیار بزرگتر از هزینهی اصلاح آنها است.
• تغییر و قطعیت نداشتن، بخشی از زندگی است. وظیفهی ما مقاومتکردن در برابر آنها نیست. بلکه به وجود آوردن قابلیت بازیابی است، زمانی که رویدادهای غیرمنتظره اتفاق میافتند. اگر همواره برای آشکارکردن چیزی که نادیدنی است تلاش نکنید و ماهیتش را درک کنید، شما برای رهبری، آمادگی نخواهید داشت.
• بهطور مشابه، این وظیفهی مدیر نیست که از مخاطرات ممانعت به عمل آورد. وظیفهی مدیر این است که بستری ایمن برای رفتن به استقبال خطرات به وجود آورد.• شکست یک اهریمن ضروری نیست. درواقع، شکست اصلاً شیطان نیست. این پیامد ضروری انجام کاری جدید است.
• اعتماد بدین معنی نیست که شما اعتماد میکنید که افرادتان خرابکاری نمیکنند. این بدان معنی است که به آنها اعتماد میکنید، حتی زمانی که مرتکب اشتباه میشوند.
• افراد نهایتاً برای به اجرا درآوردن یک طرح پاسخگو هستند، زمانی که کارها خراب میشوند و حتی قبل از رسیدن به موافقت میبایست صلاحیت تصمیمگیری داشته باشند. یافتن و اصلاح مشکلات وظیفهی همهی افراد است. هر کس میبایست قادر به متوقفکردن خط تولید باشد.
• آرزوی اینکه همهچیز یکنواخت جریان داشته باشد، هدفی اشتباه است. این باعث میشود افراد بیشتر بر اساس اشتباهاتی که مرتکب میشوند، ارزشگذاری شوند تا بر اساس تواناییشان در حل مشکلات.
• منتظر نباشید قبل از اینکه آنها را با دیگران به اشتراک بگذارید به نتیجهای عالی برسند. در ابتدا و بهدفعات آنها را نشان دهید. زمانی زیبا خواهد بود که بهجای موردنظر دست پیدا کنید؛ اما در طول مسیر زیبا نخواهد بود. این همانگونه است که میبایست باشد.
• ساختار ارتباطی یک شرکت نباید انعکاسدهندهی ساختار سازمانیاش باشد. همهی افراد میبایست قادر به صحبت کردن با هرکسی باشند.
• در ساخت قوانین بسیار زیاد، محتاط باشید. قوانین میتوانند زندگی را برای مدیران ساده کنند؛ اما این قوانین برای ۹۵ درصد آنهایی که خوب رفتار میکنند، پرمسئولیت هستند. برای محدودکردن آن ۵ درصد، قوانین را به وجود نیاورید (سوءاستفادههای عقل سلیم را بهصورت تکتک مشخص کنید). این مورد، کار بیشتری خواهد برد؛ اما درنهایت سالمتر است.
• محدودیتهای تحمیلکننده میتواند به پاسخی خلاق ترغیب کند. کار عالی میتواند از اوضاع نا آسوده یا ظاهراً توجیهناپذیر پدیدار شود.
• درگیرشدن با مشکلات دشوار بهطور استثنایی ما را به تفکر متفاوت، وادار میکند.
ترجمه کتاب
این کتاب توسط دو انتشارات در ایران ترجمه و انتشار یافته؛